مؤلف کتاب علوم اعصاب، علوم تربیتی و مغز : پاول هوارد-جونز
ناشر: سمت
مترجم: سید کمال خرازی
ویراستار: مریم جابر
زبان: فارسی
سال چاپ: 1397
تعداد صفحات: 364
قطع و نوع جلد: وزیری (شومیز)
شابک 10 رقمی: 9645307090
این باور در میان مربیان، دانشمندان و سیاستگذاران در حال گسترش است که حوزه تعلیم و تربیت میتواند از شناخت مغز سود برد. با این حال، تلاشها برای اینکه علوم اعصاب و تعلیم و تربیت در کنار هم قرار گیرند، به دلیل تفاوتهای جدی آنها از نظر مفاهیم، زبان و فلسفه با مانع رو به رو بوده است. پاول هوارد ـ جونز در کتاب علوم اعصاب، علوم تربیتی و مغز این تفاوتها را براساس نظرات مربیان و دانشمندان علوم اعصاب میکاود تا مدعی حوزه تحقیقاتی جدیدی به نام تحقیقات عصبی ـ تربیتی شود.
کتاب علوم اعصاب، علوم تربیتی و مغز پل معناداری را بین دو چشمانداز متفاوت درباره یادگیری، فراهم میسازد. کتاب پیشنهاد میکند که چنین پلی باید در خدمت دو هدف که به صورت حیاتی با هم مرتبطاند قرار گیرد: باید درک علمی و تربیتی، هر دو را تقویت کند. این چالش منجر به مسائلی مفهومی، روششناختی و اخلاقی میشود که ضرورتاً از خصوصیات این حوزه جدید هستند و در اینجا از طریق تحقیقات تجربی نشان داده خواهند شد.
کتاب حاضر، با ارائه طرحی اولیه برای گنجاندن دانش مغز در علوم تربیتی، منبعی اساسی برای همه کسانی است که در زمینههای معتبر با یادگیری انسان سرو کار دارند؛ مربیان، دانشمندان علوم اعصاب و سیاستگذاران. پاول هوارد ـ جونز مدرس ارشد مقطع تحصیلات تکمیلی دانشکده علوم تربیتی دانشگاه بریستول است. کتاب به بررسی چالش ها و مباحث و اشتراکات بین دو حوزه ی علوم تربیتی و علوم اعصاب می پردازد و ارتباط بین علوم اعصاب و علوم تربیتی را به مثابه ی یک حوزه ی میان رشته ای مورد واکاوی قرار می دهد.همچنین به نقد و بررسی چندین اسطوره عصبی می پردازد و برداشت های غلط و نادرست از حقایق علمی را مطرح می نماید و اطلاعات خوبی را به خواننده عرضه می دارد.
آنچه هوارد جونز در طول کتاب علوم اعصاب، علوم تربیتی و مغز : پاول هوارد-جونز انجام میدهد به شرح زیر است: “اسطورههای عصبی” و تأثیر آنها بر تفکر تربیتی را بررسی میکند؛ فرصتهای ترکیب شواهد زیستشناختی، اجتماعی و تجربی را برای درک چکونگی یادگیری برجسته میسازد؛ علیه علم طبیعی “مغز ـ پایه” تعلیم و تربیت استدلال میکند؛ روششناسی تحقیقات عصبی ـ تربیتی را تدوین میکند؛ برپایه مطالعات موردی و یافتههای تجربی نشان میدهد که چگونه تحقیقات عصبی ـ تربیتی میتواند تصویر کاملتری از چگونگی یادگیری ما عرضه کند.